سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

نوروز امسال من

به نام خدا
نوروز امسال برام با سالهای گذشته خیلی فرق داشت. روز اول عید دیدم دوتا از اقوام که خواهر و برادرسن و سال داری هم هستند مدتیه با هم قهر کردن خواستم آشتی شون بدم ولی نشد. آشتی که نکردن هیچ بچه های برادره با من بد شدن که: « چرا تو کار بابای ما دخالت کردی؟ » در حالی که میدونستن دلیلی برای قهر پدر با عمه شون وجود نداره و قضیه فقط یه سوء تفاهمه ولی خوب، خواستن اینجوری خودشون رو پیش باباهه شیرین کنن.« یعنی تو میگی بابای ما نمیفهمه داره چیکار میکنه؟!». تا حالا تو زندگیم با کسی قهر نکردم چون فکر میکنم قهر یعنی: دیگه حرف منطقی برای گفتن ندارم. از قهر خیلی بدم میاد. اون خواهر و برادر هم با قهرشون قطع رحم کرده بودن.هیییی چی بگم والا. انگار همه دنبال منفعت خودشون میگردن. راضیم چون به وظیفه م عمل کردم. به قول مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها ما مکلف به انجام وظیفه ایم نه حصول نتیجه.
 چند روز بعد از آغاز سال مهمون بیمارستان شدم. شبها تو بیمارستان سکوت بدیه. وقتی همه خوابن و آدم نمیتونه بخوابه... وقتی انواع و اقسام خواب آور و مسکن دم دستت هست ولی نمیتونی ازشون استفاده کنی...وقتی میخوای از درد فریاد بزنی ولی میترسی که مزاحم خواب بقیه مریضا بشی...یک هفته از نظر جسمی خیلی بهم سخت گذشت ولی نهایتا از نظر روحی برام خوب شد. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. درد هم نعمتیه ولی هر کسی نمیتونه ازش استفاده کنه. ظرفیت بالا میطلبه. امسال سال شکوفائیه و من احساس میکنم با درد روحم شکوفا شد؛ هرچند اندک و به قدر ظرفیتم.
گاهی وقتا آدم تا تو شرایطی قرار نگیره درکش نمیکنه؛ وقتی گرفتار بیمارستان و سرم و آنژوکد و ...بودم دائما به یاد جانبازای عزیز ، صبور و مظلوم می افتادم که سالهاست شمع وجودشون رو تخت بیمارستانها در حال آب شدنه. افسوس!
راستی نماز خوندن وقتی که آنژوکد تو دست آدمه خیلی سخته و این منو یاد نمازهای حضرت امام تو روزهای آخر عمر پربرکتشون مینداخت.آه!
پامطلبی:
از همه دوستانی که طی این مدت به وبلاگهام سرزدن و اظهار لطف کردن و من نتونستم بهشون سر بزنم عذرخواهی میکنم. به دلیل کسالتی که دارم متاسفانه نمیتونم مدت زیادی پشت سیستم بشینم. همین!